به گزارش مشرق، مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده از سخنرانی دکتر ابراهیم متقی استاد علومسیاسی دانشگاه تهران است که در «آیین ارجگذاری دو دهه نقشآفرینی انجمن علومسیاسی ایران در سپهر دانش سیاست» در خانه اندیشمندان علوم انسانی ارائه شده است.
۱. در حوزه «علم سیاست» آنچه از سوی روشنفکر ایرانی به وفور صورت میپذیرد، اظهارنظرهای انتزاعی، ایدهآلیستی، کلی و خارج از ضابطه است که هیچیک به حل مسائل جامعه ایرانی کمکی نمیکند. متأسفانه، برخی روشنفکران و جامعه دانشگاهی ما گرفتارِ «ایدهآلیسم» و «رؤیاگرایی ایرانی» هستند. به همین دلیل، اغلب از حل مسائلمان ناتوان هستیم.
در این فضا، پرسش از «چیستی مسئولیت اجتماعی روشنفکران و جامعه دانشگاهی» بویژه در حوزه سیاست یک ضرورت است. علاوهبر این، باید پرسید در ۴۴ سال گذشته، چقدر صادقانه از اهالی دانشگاه برای مسألهشناسی جامعهمان کمک گرفتهایم و حل مسائلمان را از آنان طلب کردهایم؟
۲. قبل از اینکه به مسئولیت اجتماعی اهالی دانشگاه بپردازیم ابتدا باید درک کنیم در چه جامعهای زندگی میکنیم و در چه ساخت اجتماعی قرار داریم. ما در «خاورمیانه» هستیم؛ یعنی محیط بحران، جنگ، خشونت و تعارض. به قول توماس کوهن، منطقهای که کمربند شکننده دارد و هیچگاه در آن انسجام حاصل نمیشود.
اما در این فضای پرآشوب، چه نیازی به «علم سیاست» و اهالی آن است؟ بیتردید نیاز ما به اهالی علوم سیاسی از این جهت است که به جای اظهارنظرهای انتزاعی، «اهمیت اقتدار مرکزی» را محل تأمل و توجه قرار دهند. همانطور که هیچگاه هارولد لاسوِل، هانتینگتون و... در برابر ساخت قدرت، حرفهای انتزاعی نزدند.
بحث اصلی آنان این بود که ساخت سیاسی چیست؟ چه اهدافی دارد؟ چه وظیفهای دارد و باید در چه مسیری قرار گیرد؟ علوم سیاسی ما مشخصاً باید به این مسائل و پرسشها پاسخ دهد، اما متأسفانه، امروزه کسانی که از حوزه دانشگاه به عرصه دولت میروند، آنقدر درگیر بوروکراسی میشوند که نه تنها رسالتشان بلکه خودشان را هم فراموش میکنند! واقعیت این است که علوم سیاسی امروز ما از بحران هویت رنج میبرد، چون نتوانسته نه با خود نه با دولت و نه با فضای ژورنالیسم رابطه برقرار کند. این وضعیت مشکلآفرین است.
۳.در دوره صفویه، علت شکلگیری دولت ملی در ایران این بود که «ایدئولوژی» قدرت و دولت را به هم پیوند داد و توانست یک رویکرد فراگیر ایجاد کند. مادامی که نتوانیم یک نوع همبستگی تئوریک پیدا کنیم و نتوانیم راه برونرفت از بحرانها را از طریق ساز کارهای ساختاری و اجتماعی ارائه دهیم و نتوانیم با دولت و ساخت سیاسیاش ارتباط برقرارکنیم، شرایطمان تغییری نخواهد کرد، هر چند دولتها از همان اول خود را تافتهای جدا بافته میدانستند و در همه دورانهای تاریخی تا به همین امروز چنین وضعیتی بر جامعه ما حاکم بوده است؛ با همه این احوال، اگر بخواهیم از مهمترین مسئولیت اجتماعی اهالی علوم سیاسی پرسش کنیم، بیتردید این مسئولیت بیش از هر مؤلفه دیگری «همبستگی»، «خلق تئوریهای کارکردگرایی» و «بیگانه نپنداشتن خود از جامعه، ساختار دولت و مجموعههای دانشگاهی» است.